روز شمار انقلاب اسلامی ایران از 12 بهمن ماه 1357 تا 22 بهمن ماه 1357
دوازدهم بهمن 1357
گروهی به نام «سازمان کماندویی مبارزه در راه قانون اساسی»
با دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس تماس گرفته و هشدار میدهد که اگر آیتالله خمینی قصد
داشتهباشد از پاریس به سمت تهران پرواز کند، هواپیمای حامل ایشان را منهدم خواهند
کرد. در پی این تهدیدها، امام خمینی(ره) به نزدیکان و همراهان خود فرمودند: «من
بیعت خود را از شما برمیدارم، ما به طرف کار بزرگی میرویم. شما هم جانتان را به
خطرنندازید»
ایران در انتظار امام خمینی(ره) غرق سرور است. مردم تهران به شوق ورود امام،
خیابانها را آب و جارو میکنند، خطهای سفید وسط خیابان تا کیلومترها تمیز شده و
مردم مسیر حرکت امام را پر از گل کردهاند. ساعت نه و بیست و هفت دقیقه صبح، امام
وارد خاک ایران شد.
· هواپیما با نیمساعت تاخیر نشست. آن نیمساعت همه را ترسانده بود. میترسیدند برای هواپیما یا امام مشکلی پیش آمدهباشد. آیتالله پسندیده برادر امام و آیتالله مطهری، رئیس شورای انقلاب برای استقبال از امام داخل هواپیما رفتند و بعد امام پایین آمد. گروهی از دانشآموزان سرود «خمینی ای امام» را در سالن فرودگاه اجرا کردند. معلم آن دانشآموزها محمدعلی رجایی بود. تلویزیون سراسری قرار بود استقبال را مستقیم پخش کند، اما به چند دقیقه اکتفا کرد و برنامه را قطع کرد. خیلیها آن روز تلویزیونهایشان را شکستند. دکتر بهشتی و آیتالله طالقانی به خاطر فشار جمعیت و ازدحام با رفتن امام به بهشت زهرا مخالف بودند، اما امام به خاطر قولی که برای حضور در بهشت زهرا به مردم داده بودند؛ حاضر به تغییر مقصد نشدند.
· یک ماشین بلیزر را از چند روز قبل آماده کردهبودند. خود محسن رفیقدوست که راننده بلیزر هم شد، آن را ضدگلوله کرده بود. بین صندلی راننده و صندلی عقب یک شیشهی ضدگلوله گذاشته بود. درهای عقب را هم پوشش فولادی گذاشته بود. امام که شنید پشت ماشین ضدگلوله است، آمد نشست جلو و فرمود: همین جلو بهتر است. چند موتور سیکلت هم قرار بود اطراف ماشین امام را حفاظت کنند که به خاطر ازدحام جمعیت نتوانستند در طول مسیر ماشین امام را همراهی کنند، از همهی کسانی که مامور حفاظت از امام بودند فقط محمدرضا طالقانی ماند که نشسته بود روی بلیزر.
· کمی مانده به بهشت زهرا ماشین بلیزر خاموش شد. امام اصرار داشت که پیاده شود. میگفت: ما باید برویم قطعهی 17 مردم منتظرند. بالاخره هلیکوپتر آمد و تا قطعه 17 را با آن رفتند. آنها از پرسنل هوانیروز بودند که وقتی برنامهی زندهی شبکه سراسری از ورود امام قطع شدهبود، خودشان آمده بودند تا ماجرا را از نزدیک ببینند.
·
قطعهی 17 بهشتزهرا:
قبل از سخنرانی امام پسری 12،11 ساله چند آیه قرآن خواند که بعدها اسمش معروف شد:
محمد اصفهانی. سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا» اجرا شد. امام سخنرانیاش را شروع
میکند. صدایش بم و رساست. وقتی امام میگوید: «من دولت تعیین میکنم، من توی دهن
این دولت میزنم...» اول جمعیت کف میزنند و سوت میکشند و بعد احمد ناطقنوری صدا
زد: تکبیر. و تکبیر گفتن وسط سخنرانی، از آن روز سنت شد.
· سخنرانی تمام شده، هلیکوپتری که برای بردن امام آمده، سهبار سعی میکند بنشیند ولی نمیتواند، شلوغ است. عبا و نعلین امام در میآید. همراهان امام را به جایگاه برمیگردانند و پارچه رویش میکشند تا گرد و غبار هلیکوپتر اذیتش نکند. پس از مدتی آمبولانس شرکت نفت میآید. ناطقنوری و احمد آقا همراه امام سوار میشوند و آمبولانس به طرف جاده قم میرود. آن هلیکوپتر هم از بالا دنبالشان میکند تا بالاخره در موقعیت و فضایی مناسب بنشیند و امام را به آن منتقل کنند.
· هلیکوپتر روی شهر است. خلبان میگوید هرجا بخواهید فرود میآیم. حال امام خوب نیست. میروند سمت بیمارستان هزار تختخوابی و فرود میآیند. آمبولانس آماده نبود و امام را با ماشین یکی از پزشکان بیمارستان تا انتهای بلوار کشاورز بردند؛ پیکان ناطقنوری از صبح آنجا بود و همگی سوارش شدند.
· همه فکر میکردند امام از بهشت زهرا میرود مدرسهی رفاه، اما نرفته بود، همه نگران بودند. امام در بلوار کشاورز تصمیماش را گفت: میخواست برود خانهی برادرزادهاش، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران (شریعتی حالا) بود.
· اواخر شب امام با احمدآقا به مدرسه رفاه برگشتند. مدرسهی رفاه را حدود 10 سال قبل از انقلاب، آقای بهشتی، باهنر و رجایی راه انداختند، شامل یک دبستان و یک مدرسه راهنمایی درخیابان ایران. امام چند روز اول، بعد از ورود اینجا بودند و به دلیل کوچکی مدرسه رفاه به مدرسهی علوی رفتند. مدرسهی علوی، محل سکونت امام تا قبل از رفتنشان به قم و بعد جماران بود.
سیزدهم بهمن 1357
بختیار در واکنش به استقبال عمومی مردم از ورود امام، پیدرپی با انجام مصاحبه و صحبت در مورد برنامههای آتی خویش سعی در عادی جلوهدادن اوضاع دارد. مردم امام، چشم و گوش به مدرسهی علوی دوختهاند. جمعیت مشتاق به دیدار اما آنقدر زیاد هستند که کوچههای اطراف مدرسهی علوی مملو از آدم شده است. مردم پارچههای دستنویسی روی دیوارها نصب کردهاند که رویشان نوشتهشده: «زیارت قبول، با یک بار زیارت امام این توفیق را به دیگران هم بدهید»
چهاردهم بهمن 1357
در تمام کشور مردم به اعتصاب عمومی دست زدهاند. کارکنان ادارات و وزارتخانههای مختلف، وزیران و مدیران دولت را به محل کار خود راه نمیدهند. جواد شهرستانی، شهردار وقت تهران، به دیدار امام میرود و استعفانامهاش را به ایشان تسلیم میکند و البته دوباره از سوی امام شهردار میشود. بختیار از انتشار این خبر و احتمال اینکه سرمشق دیگر زیر دستانش قرار گیرد به شدت میترسد و طی یک مصاحبه شروع به ناسزاگویی به جواد شهرستانی میکند و سایر کارمندان و مسئولان دولت خویش را تهدید میکند. با همهی اینها شهردار تهران، تنها کسی نبود که به مدرسهی علوی(محل سکونت امام) روی آورد.
پانزدهم بهمن 1357
بختیار تمام پایگاههایش را از دست داده و همچنان با انجام مصاحبههای مختلف سعی در به رخ کشیدن قدرت خود دارد. محورهای مورد تاکید و تهدید او در مصاحبهها اینها هستند:
- به آیتالله خمینی اجازه تشکیل دولت موقت را نمیدهم.
- کسانی را که جنگ داخلی راه بیندازند اعدام میکنم.
- تمام نظرات امام خمینی را در لباس قانون تحقق میبخشم.
امام در پاسخ تهدیدهای دولت فرمودند: «من باید نصیحت کنم که
دولت غاصب کاری نکند که مجبور شویم مردم را به جهاد دعوت کنیم. ما از ارتش میخواهیم
هر چه زودتر به ملت متصل شوند. آنها فرزندان ما هستند. ما به آنها محبت
داریم...»
امام همچنین در سخنرانیها و دیدارهایشان با مردم اصول سیاستهایشان را اینگونه
بیان فرمودند: «تمام اتباع خارجی در ایران به صورت آزاد زندگی خواهند کرد. ما برای
اقلیتهای مذهبی احترام قائل هستیم. نظر من راجع به رادیو و تلویزیون و مطبوعات
این است که در خدمت ملت باشند. دولتها حق هیچ نظارت ندارند...»
شانزدهم بهمن 1357
دهها خبرنگار داخلی و خارجی، گروههای مختلف مردم و جمعی از
نزدیکان امام در سالن مدرسهی علوی اجتماع کردهاند. آیتالله هاشمی رفسنجانی حکم
نخستوزیری مهندس مهدی بازرگان را قرائت میکند. در حالی که مردم هر لحظه به
پیروزی نزدیکشان امیدوارتر میشوند، جمعی از تیمساران ارتش در حال فراهم کردن
مقدمات اجرای طرحی با حمایت مستقیم آمریکا برای دستگیری امام و کشتن مردم هستند.
اعضای شورای انقلاب، آیتالله دکتر بهشتی، آیتالله مطهری و مهندس بازرگان با تماسهای
مداوم با فرماندهان ارتش سعی میکنند ارتش را بدون خونریزی، متحد ملت کنند. مردم
با گل و اشک و شعار به استقبال ارتشیان میروند.
هفدهم بهمن 1357
مردم در خیابانها و در حمایت از دولت بازرگان تظاهرات میکنند.
شعارها علیه بختیار است، مردم بختیار را نمیخواهند. بختیار سعی دارد به مردم
بفهماند در انجام وعدههای خود کوشاست.
به همین منظور در جلسهی مجلس حضور مییابد و نمایندگان در حضور بختیار طرحهای
انحلال ساواک و دستگیری نخستوزیران و وزیران دولت از سال 1341 تا آن سال که متهم
به سوء استفاده از قدرت بودند را تصویب میکنند.
هجدهم بهمن 1357
امام خمینی فرمان دادهاند نام اشخاصی که به نوعی به کشور و مردم خیانت کردهاند افشا شود. با تلاش مردم و متخصصین، فرستندهای سیار در مدرسهی علوی راهاندازی میشود. اینجا تهران، کانال انقلاب!
نوزدهم بهمن 1357
بختیار دستور تیراندازی به سمت مردم را میدهد. در بعضی از
نقاط کشور به سمت مردم تیراندازی میشود. عدهی زیادی از همافران و افراد نیروی
هوایی، با لباسهای نظامی و در میان شادی و حیرت مردم به اقامتگاه امام رفتند.
امام خمینی در این دیدار، خطاب به همافران فرمودند:
«همانطور که گفتید تا حالا در اطاعت طاغوت بودید، حال به قرآن پیوستید. قرآن حافظ
شماست. امیدوارم با کمک شما بتوانیم در اینجا حکومت اسلامی را برقرار کنیم.»
بیستم بهمن 1357
پس از خبر ساعت 20، تصاویری از دوران اقامت امام خمینی در پاریس از شبکه سراسری تلویزیون پخش شد. همزمان با پخش تصویر امام خمینی، همافران نیروی هوایی در پادگان، فریاد «اللهاکبر» سر دادند. شعار همافران در حمایت از امام خمینی باعث خشم افسران و کارکنان ضد اطلاعات نیروی هوایی شد. اخطارهای تند آنان به همافران، به درگیری و تیراندازی و ورود گارد شاهنشاهی منجر شد. با بالا گرفتن درگیری، مردم برای کمک به همافران ارتش وارد پادگان شدند اما لولهی مسلسل گارد شاه به سمت مردم چرخید و آنها را هدف گلوله قرار داد. درگیری تا صبح ادامه داشت...
بیست و یکم بهمن 1357
ساعت 10 صبح اسلحهخانهی نیروی هوایی به همت مردم و کمک همافران فتح شد.ساعاتی بعد کلانتریهای 9، 10، 11، 12، 16، 26 و کلانتری نارمک به دست مردم افتاد.مردم تانکها و نفربرها را به خیابانها آوردند و به یکدیگر روحیه میدهند. فرمانداری نظامی که دستپاچه شدهاست، در آخرین اعلامیهاش که بارها از رادیو پخش شد، ساعت منع عبور و مرور را چهار و نیم عصر اعلام کرد.امام خمینی در پاسخ به دستور فرمانداری پیامی به این شرح صادر فرمودند: «اعلامیه امروز حکومت نظامی، خدعه و خلاف شرع است؛ مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزیزم، هراسی به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالی، حق پیروز است.»مردم خیابانها را ترک نکردند.
بیست و دوم بهمن 1357
تهران و اغلب شهرستان ها همچنان صحنه جنگ خونین مردم و نیروهای
مسلح بود. از غروب روز بیستم، کسی خیابانها را ترک نکرده بود. درحالیکه حملات
مردم مسلح به تمام مراکز قدرت رژیم شدیدتر می شد خبر رسید که ستاد ژاندارمری واقع
در میدان بیست وچهار اسفند (انقلاب) به دست افراد نیروی هوایی، دریایی و مردم
افتاده است. پس از ساعتها زد و خورد، پادگان عشرت آباد به تصرف مردم در آمد و بر
اثر حملات مردم به تسلیحات ارتش،کارخانهها و انبارهای اسلحه به دست مردم افتاد.
سرانجام درحالی که همه خیابانها شاهد حضور جوانان مسلح بود، در ساعت 30/10 دقیقه
صبح، شورای عالی ارتش با شرکت رئیس ستاد، وزیر جنگ واکثر فرماندهان تشکیل جلسه داد
و پس از مذاکرات بسیار، طی اعلامیهای بی طرفی ارتش را اعلام کرد:
«با توجه به تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت ده و نیم امروز بیست
و دوم بهمن سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت، به اتفاق آراء تصمیم گرفته شد که برای
جلوگیری از هرج ومرج و خونریزی بیشتر، بی طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام
و به یگانهای نظامی دستور داده شد به پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران
همواره پشتیبان ملت شریف و نجیب و وطن پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته
های ملت شریف با تمام قدرت پشتیبانی می نماید.»
این اعلامیه زمانی از رادیو پخش شد که شهر پر بود ازمردم مسلحی که سوار برخودروهای
نظامی بودند.
همچنین کاخ گلستان، مرکز رادیو ایران و ژاندارمری کل کشور در دست مردم بود. شهربانی کل کشور، دانشکده افسری، دانشکده پلیس و دبیرستان نظام نیز به دست نیروهای مردمی فتح شد. مردم، زندان کمیته [کمیتهی مشترک ضدخرابکاری] را که مرکز بازجویی و شکنجه متهمان سیاسی بود، به تصرف درآوردند و زندانیان را آزاد کردند. تا غروب این روز، تمام کلانتری ها، پادگانها، پاسگاه ها و مراکز نظامی به دست مردم افتاد، زندان قصر، زندان جمشیدیه نیز تصرف شد و زندانیان آنها فرار کردند، اما توسط مردم دستگیر شده و به مدرسه رفاه – محل شورای انقلاب – برده شدند. فرمانداری نظامی آخرین اطلاعیه خود را صادر کرد. به موجب این اطلاعیه از نظامیان خواسته شد برای اجرای تصمیم شورای عالی ارتش به پادگانهای خود برگردند. درحالی که مردم به سوی کاخ نخست وزیری در حرکت بودند، بختیار که پس از فرار نظامیان با تعداد کمی محافظ تنها مانده بود ناهار خود را نیمه تمام رها کرد و از در پشتی ساختمان نخست وزیری گریخت. سپهبد رحیمی (فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی) به دست مردم اسیر شد و سرلشکر ناجی (فرمانده گارد جاویدان) در حوالی میدان فوزیه امام حسین (ع) در جریان زد و خورد به ضرب گلوله ای کشته شد. امیرعباس هویدا نخست وزیر اسبق، نیز خود را به شورای انقلاب تسلیم کرد. رادیو و تلویزیون نظامی به تصرف مردم در آمد. در آخرین لحظهها گوینده رادیو پیامی را که از سوی آیت الله طالقانی رسیده بود، خواند و سپس برنامه قطع شد. در آن پیام ازکارکنان اعتصابی رادیو و تلویزیون خواسته شده بود تا به سرکار خود بازگردند. پس از سکوتی نسبتا طولانی، رادیو دوباره آغاز به کار کرد. صدای گوینده از شدت هیجان می لرزید:
«توجه توجه ... این صدای انقلاب ملت ایران است...»
فریاد شادی از تمام خاک ایران برخاست، آخرین سلسلهی پادشاهی ایران، سرانجام سقوط کرد...
اسامی برندگان مسابقه فجر انقلاب را کی معرفی می کنید؟